بلاگ

معنی کلمه کاریزما چیست؟

معنی کلمه کاریزما چیست؟

مانند بسیاری از کلمه های زبان انگلیسی برای آشنایی با ریشه کلمه کاریزما و معنی کاریزماتیک بودن باید به سراغ ادبیات یونان و روم برویم. اما جستجو در آن‌جا هم نمی‌تواند پاسخ مطمئنی دربارهٔ معنای کاریزما به ما ارائه دهد. اختلاف‌نظر دربارهٔ معنی کلمه کاریزماتیک زیاد است و هیچ‌کس نتوانسته به یک جمع‌بندی نهایی برسد.

ظاهراً کلمهٔ کاریزما تقریباً با همین تلفظ (البته به شکل χάρισμα) حداقل سه‌هزار سال پیش هم در نوشته‌های یونانی به کار می‌رفته و به‌نظر می‌رسد ریشه لغوی آن ربطی به «هدیه» داشته است. بر اساس این فرض، کلمهٔ Charity به معنای کار خیر هم باید از همین ریشه باشد.

اگر این معنای کاریزما را بپذیریم، کسی که کاریزما دارد، هدیه‌ای از خدایان دریافت کرده و استعدادها و توانایی‌های ویژه‌ای دارد. در زبان انگلیسی همین الان هم اصطلاح gifted به همین معنا به‌کار می‌رود.

این معنای کاریزما با آن‌چه در اسطوره‌شناسی یونانی از «خاریس» (در انگلیسی با تلفظ  Charis) روایت می‌شود هم‌خوانی دارد: دختری زیبا و افسانه‌ای که نماد زیبایی و جذابیت بوده و خدایان، این جذابیت را به او هدیه داده بودند.

بعد از گذشت چندهزار سال، آن داستان‌ها و افسانه‌ها فراموش شده، اما خود واژه زنده است و طیف گسترده‌ای از مفاهیم را از ابهت، جذابیت، خاص بودن و جذبه داشتن تا معنویت، قدرت و تأثیرگذاری منتقل می‌کند.

همین گستردگی معنای واژه باعث شد که وقتی جان آنتوناکیس – از محققان مطرح در زمینه کاریزما – و همکارانش مقاله‌ای درباره مفهوم کاریزما منتشر کردند، کاریزما را «موهبتی» دانستند که نه ماهیتش دقیقاً مشخص است و نه مشخصاتش چندان قابل‌سنجش است.

شخصیت کاریزماتیک یعنی چه؟

همان‌طور که گفتیم، محققان و صاحب‌نظران مختلف، کاریزما را به شکل‌های گوناگون تعریف می‌کنند و شخصیت کاریزماتیک از نظر هر یک از آن‌ها معنای متفاوتی دارد.

ما در ادامهٔ همین درس دربارهٔ نگاه‌های مختلف به کاریزما صحبت خواهیم کرد. اما برای این‌که قدم اول را برداریم، فعلاً بحث‌مان را با یک تعریف ساده کاریزما آغاز می‌کنیم تا در ادامه به نگاه‌های دیگر و جزئیات بیشتر برسیم. برای این منظور تعریف کاریزما از منظر رونالد ریجو (Ronald Riggio) را انتخاب کرده‌ایم . نام او را در فارسی گاهی به شکل ریگیو هم می‌نویسند:

تعریف کاریزما

کاریزما یک ویژگی خاص است که افراد بهره‌مند از آن می‌توانند با تکیه بر این ویژگی با دیگران ارتباط برقرار کرده، بر روی آن‌ها نفوذ داشته و الهام‌بخش آن‌ها باشند.

این الهام‌بخشی و ارتباط صرفاً بر پایهٔ منطق نیست. بلکه در عمیق‌ترین سطوح عاطفی و احساسی هم اتفاق می‌افتد.

انسانهای کاریزماتیک از نگاه دیگران جذاب به نظر می‌رسند و معمولاً در برقراری ارتباط اثربخش هم بسیار ماهرند.

تاریخچه بحث کاریزما و کاریزماتیک بودن

کاریزما در طول تاریخ علاقه‌مندان ثابتی نداشته است. در هر دوره گروه متفاوتی جذب این بحث شده‌اند و نگاه‌ها و تفسیرهای خاص خود را به آن افزوده‌اند. حاصل این تنوع نگرش‌ها، یک مجموعه دانش گسترده، چندوجهی، جذاب، و البته گاهی متناقض و متعارض است.

برای این‌که اصطلاح کاریزما و بحث افراد کاریزماتیک را بهتر درک کنید، در ادامه به مرور مختصر تاریخچه کاریزما می‌پردازیم و توضیح می‌دهیم (+).

کاریزما با رویکرد مذهبی و معنوی

از ابتدای تاریخ انسان تا اوایل قرن بیستم کاریزما تقریباً معنی یکسانی داشته است؛ نوعی جذبه و شکوه معنوی. معمولاً در کتاب‌ها توضیح می‌دهند که متکلمان مسیحی در قرن اول میلاد مسیح بحث کاریزمای معنوی را آغاز کردند. اما واقعیت این است که پادشاهان هم هر جا فرصتی بوده سعی می‌کرده‌اند زیر چتر مذهب و اعتقادات مذهبی قرار بگیرند و خود را نور آسمان‌ها و زمین یا نمایندهٔ خداوند بر زمین معرفی کنند. احتمالاً همین نکته باعث شده است که کلمهٔ «فرهمندی» به عنوان معادل فارسی کاریزما انتخاب شود (فره ایزدی و …).

این نوع نگاه به کاریزما تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ادامه داشت و کمتر کسی به تعریف علمی کاریزما فکر می‌کرد.

کاریزما از منظر جامعه شناسی و علوم سیاسی

بیش از یک قرن است که جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان علوم سیاسی علاقهٔ ویژه‌ای به کاریزما و رهبران کاریزماتیک نشان داده‌اند. این علاقه کاملاً قابل‌درک است. با یک مرور ساده به تاریخ و بررسی رهبران بزرگ، کسانی را می‌بینیم که قدرت رسمی چندانی نداشته‌اند (مثلاً گاندی و ماندلا). اما با جذبه شخصی و نفوذ در دیگران توانسته‌اند تحولات بزرگ اجتماعی و جنبش های اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار پدید آورند. علاوه بر این رهبران و سیاستمدارانی را می‌بینیم که به‌طرز شگفت‌انگیزی بخش بزرگی از مردم را با خود همراه کرده و به کارهای دیوانه‌وار و غیرقابل‌درک وادار کنند (مثلاً هیتلر و استالین). طبیعی است که جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان سیاست منشاء قدرت و مشروعیت این نوع افراد کاریزماتیک را بررسی کنند و ببینند چه رفتارها و ویژگی‌هایی باعث می‌شود چنین افرادی چنان ظرفیت عظیمی برای تغییر ساختارهای اجتماعی و سیاسی به‌دست آورند.

در میان این طیف (جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان علوم سیاسی) اولین کسی که دربارهٔ کاریزما صحبت کرد، ماکس وبر بود (اوایل قرن بیستم). ماکس وبر سخنرانی‌ای دربارهٔ حرفهٔ سیاست انجام داد که بعداً در قالب جستاری با نام Politics as a Vocation منتشر شد (جستار چیست؟). او در آن جستار توضیح می‌دهد که برای مشروعیتِ تسلط بر دیگران، سه منبع قدرت وجود دارد:

  • تسلط و اقتدار مبتنی بر سنت
  • تسلط و اقتدار مبتنی بر کاریزما
  • تسلط و اقتدار مبتنی بر قانون

تسلط مبتنی بر سنت را می‌شناسیم: او «رئیس قبیله است» یا «او سلطان است.» قبیله همیشه رئیس رئیس داشته. مملکت همیشه سلطان داشته. پس الان هم باید او بالای سر ما باشد.

تسلط مبتنی بر قانون را هم درک می‌کنیم: بر اساس قانون، او الان رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر یا مدیرعامل منتخب هیئت‌مدیره است. من باید از او تبعیت کنم چون قانون از او حمایت می‌کند و اگر به حرف او و ترجیحات او توجه نکنم، ناگزیر باید به قانون پاسخگو باشم (تمکین به خاطر قانون).

اما آن‌چه در حرف‌های وبر برای ما مهم است، تسلط مبتنی بر کاریزماست: او قهرمان است. او اعتمادبه‌نفس بسیار زیادی دارد. او توانمند‌تر از من، برتر از من و دارای استعدادهای خاص و فراتر از عرف انسانی است. موهبتی در او هست که در من نیست و من باید حرف او را بپذیرم.

به این نکته توجه کنید که وبر کاریزما را از نگاه مردم (به عنوان ناظر) تعریف می‌کند. به عبارتی از نگاه وبر وقتی می‌گوییم آن آقا یا خانم کاریزما دارد،  لازم است بگوییم برای چه کسی و از دید چه کسانی کاریزما دارد.

وبر همچنین اشاره می‌کند که قدیمی‌ترین نمونه‌های تاریخی کاریزما را در رهبران مذهبی سراغ داریم. و نیز به این نکته اشاره می‌کند که بخش مهمی از رابطه فرد کاریزماتیک با پیروان و طرفدارانش از جنس احساسی است. احساساتی که معمولاً در ترس و امید ریشه دارند. او هم‌چنین به نقش شرایط اجتماعی هم توجه دارد. مثلاً‌ این‌که در شرایط بحران اجتماعی بیشتر احتمال دارد که رهبران کاریزماتیک ظهور کنند.

هنوز هم تعریف کاریزما در علوم اجتماعی و میان جامعه شناسان کم‌و‌بیش به تعریف وبر نزدیک است.

کاریزما در روانشناسی

بعد از جامعه‌شناسان، در نیمه‌های قرن بیستم، روانشناسان به سراغ کاریزما رفتند. بخش قابل‌توجهی از مطالعات و نظریه‌های کاریزما که اکنون می‌خوانیم و می‌آموزیم، از سوی روانشناسان مطرح شده‌اند.

روانشناسان بیش از هر چیز به ویژگی های افراد کاریزماتیک و تأثیر شرایط محیطی بر شکل‌گیری کاریزما توجه داشته‌اند. مثلاً دربارهٔ این پرسش تحقیق کرده‌اند که آیا کاریزماتیک بودن یک ویژگی اکتسابی (حاصل یادگیری و تلاش و تمرین) است یا این که ویژگی‌های دیگر (از میراث ژنتیکی یا بحران‌های محیطی) کاریزما را به وجود می‌آورند؟ از آن‌جا که موضوع رابطه میان انسانها برای روانشناسان جذاب است، در مقالات روانشناسی این سوال را هم زیاد می‌بینیم که رابطهٔ مخاطبان و پیروان با فرد کاریزماتیک چگونه است؟ مثلاً بر اساس چه معیارهایی کاریزما را ارزیابی می‌کنند و در چه شرایطی تصمیم می‌گیرند در برابر فرد کاریزماتیک کرنش کرده یا پیروی از او را بپذیرند؟

همان‌طور که می‌دانید، در روانشناسی رویکردهای مختلفی وجود دارد و طرفداران هر رویکرد، نگاه متفاوتی را برای تحلیل پدیده‌ها به‌کار می‌گیرند.

برخی روانشناسان فرویدی معتقدند که نگاه مردم به افراد کاریزماتیک، مانند نگاه کودک به والدین است. انسان‌ها پس از این‌که از ضعف خود آگاه می‌شوند، به جستجوی افراد کاریزماتیک برمی‌خیزند و سعی می‌کنند در آن‌ها ویژگی‌هایی را بیابند که بتواند خلاء‌ها و ضعف‌هایشان را پوشش دهد. گاهی از این روانشناسان می‌شنویم که حتی لهجه یا پوشش متفاوت و به‌طور کلی هر تفاوت یا ابهامی که فرد کاریزماتیک را دورتر یا بالاتر از افراد عادی جلوه دهد، می‌تواند باور به کاریزمای فرد را افزایش دهد.

روانشناسان دیگری هم بوده و هستند که کاریزما را با تکیه بر رویکرد صفاتی بررسی می‌کنند. آن‌ها بر این پرسش متمرکز هستند که «آیا مجموعه‌ای از صفات شخصیتی وجود دارد که بگوییم افراد کاریزماتیک از آن بهره‌مند هستند و هر کس از این صفات بهره‌مند باشد می‌تواند به رهبری کاریزماتیک تبدیل شود؟»

تحلیل کاریزما از منظر روانشناسی همواره جذاب بوده و هنوز هم کتابها و مقالات متنوعی در حوزه روانشناسی کاریزما منتشر می‌شود.

کاریزما در مدیریت و رهبری سازمانی

بحث کاریزما در قلمرو مذهب، روانشناسی و جامعه‌شناسی محدود نماند و در دهه‌های آخر قرن بیستم به دنیای مدیریت کشیده شد.

مدیران و کارآفرینان به نتیجه رسیدند که آن‌ها هم به چنین جاذبه‌ و اقتداری نیاز دارند. به نظر می‌رسید قدرتی که با تکیه بر چارت سازمانی به دست می‌آید، برای برانگیختن کارکنان کافی نیست. شاید یک مدیر بتواند با تکیه بر قدرت رسمی کارمندان را مجبور کند که در ساعت رسمی بهتر کار کنند، اما نمی‌تواند به آن‌ها آن‌قدر انرژی و انگیزه دهد که از چارچوب وظایف رسمی و شرح شغل خود فراتر روند.

به همین علت، این سوال در ذهن مدیران شکل گرفت که چگونه یک مدیر کاریزماتیک باشد و طبیعتاً در پاسخ به این سوال (که مخاطبان و در واقع مشتریان جدیدی برای موضوع کاریزما ایجاد کرده بود) بحث کاریزما و زیرشاخه‌های آن (افزایش کاریزما، رفتارهای کاریزماتیک، کاریزما برای رهبری تحول و …) به سرعت جای خود را در کتابهای مدیریت و رفتار سازمانی باز کردند.

نظریه‌پردازان مدیریت این اندیشه را جا انداختند که قرار نیست فقط در فضاهای اجتماعی و سیاسی به دنبال رهبران کاریزماتیک بگردیم. یک مدیر هم در داخل سازمان و کسب و کار خود می‌تواند نقش یک رهبر کاریزماتیک را بر عهده بگیرد.

کاریزما در عصر رسانه و شبکه های اجتماعی

از چند قرن پیش تا چند دهه قبل، شهرت می‌توانست تا حدی به‌شکل خودکار کاریزما را با خود به همراه بیاورد. فرض کنید در قرن هجدهم هستید و در اروپا زندگی می‌کنید. ناگهان می‌بینید که ولتر به رستورانی آمده که شما در آن نشسته‌اید. همین که چنین فرد نامداری پشت میز مجاور شما نشسته، نوعی کرنش ایجاد می‌کند. توجه‌تان به او جلب می‌شود و رفتارهایش را دنبال می‌کنید. معمولاً شهرت، حاصل شایستگی یا قدرت بوده و همین‌ها می‌توانسته نوعی جاذبه و جذبه ایجاد کند. در قرن بیستم، هنر و بازیگری هم به مسیرهای قبلی کسب شهرت اضافه شد.

در دوران دیجیتال و عصر شبکه های اجتماعی اتفاق جالبی افتاد. شهرت دموکراتیزه شد و در اختیار کسانی قرار گرفت که در گذشته معمولاً سهمی از آن نداشتند. میان‌برهایی برای تبدیل شدن به سلبریتی و اینفلوئنسر به وجود آمد (حتی راحت‌تر از مسیر ناهموار هنر و بازیگری). دسترسی راحت‌تر به شهرت، باعث شد که شهرت به خودی خود جاذبه و جذبه نداشته باشد. و حالا این سوال پیش آمد که یک سلبریتی یا اینفلوئنسر برای افزایش کاریزما باید چه کاری انجام دهد و چگونه رفتار کند؟ این‌گونه بود که دانش کاریزما باز هم مشتریان تازه‌ای پیدا کرد و در کنار مباحثی مثل برندسازی شخصی قرار گرفت.

بخش زیادی از مباحث کاریزمای دیجیتال تقریباً تکرار همان مباحث کلاسیک کاریزماست. اما کسانی هم بوده‌اند که در زمینهٔ کاریزما در شبکه های اجتماعی و فضای آنلاین حرف‌های تازه‌ای زده‌اند و چیزهایی به مباحثی که قبلاً وجود داشته افزوده‌اند.

کاریزما از منظر اخلاق

کاریزما یک نوع قدرت است و مثل هر قدرت دیگر می‌تواند در مسیر اخلاقی، ضداخلاقی یا غیراخلاقی به کار گرفته شود. چنان‌که ریچارد پرلوف می‌گوید: «کاریزما به همان اندازه که می‌تواند به کار مارتین لوتر کینگ بیاید، برای هیتلر هم مفید است و همان‌قدر که گاندی از کاریزما بهره می‌برد، بن لادن هم آن را به‌کار می‌گیرد.» پس طبیعی است که متخصصان و متفکران اخلاق به موضوع کاریزما علاقه داشته باشند و جنبه‌های اخلاقی کاریزما را بررسی کنند.

در سال‌های اخیر علاقه به بحث اخلاق در به‌کارگیری کاریزما بیشتر شده و از زوایای مختلف به آن پرداخته می‌شود؛ از کاریزما در خدمت جنبش‌های سازنده اجتماعی تا کاریزمای رهبران فاشیست تا به‌کارگیری کاریزما در کلاهبرداری.

تری پرایس (Terry Price) یکی از افراد مطرح در حوزهٔ اخلاق رهبری و کاریزما محسوب می‌شود.

کاریزمای فردی | آیا کاریزما در زندگی روزمره هم مصداق دارد؟

وقتی تعریف کاریزما و تاریخچه واژه کاریزما را می‌بینیم، به‌نظر می‌رسد که بخش قابل‌توجهی از علم کاریزما حول موضوع رهبری و جهت دادن به انسان‌ها شکل گرفته و کلمه کاریزما بیشتر در کنار اصطلاحاتی مثل رهبری کاریزماتیک و رهبری تحول‌گرا به‌کار می‌رود.

پس منطقی است این سوال به ذهن‌مان برسد که: آیا کاریزما در زندگی روزمره هم کاربرد دارد؟ آیا می‌شود در ارتباطات روزمره از کاریزما حرف زد؟ مثلاً «مادر من شخصیت کاریزماتیک دارد» یا «این دختر کاریزماتیک است» یا «آن پسر کاریزماتیک است» یا «در گروه کتابخوانی‌مان کسی را دیدم کاریزما داشت» یا «ما برای مدیریت شرکت‌مان به یک آدم کاریزماتیک نیاز داریم.»

یا این‌که آیا می‌توان در مورد کسی که در یک شغل متعارف کار می‌کند و نوع کارش از جنس رهبری نیست از صفت کاریزماتیک استفاده کرد؟ مثلاً «انباردار کاریزماتیک» یا «مسئول دفتر کاریزماتیک» یا «فروشنده کاریزماتیک؟»

پاسخ کوتاه و مختصر این سوال یک کلمه است: «بله.»

اما این «بله» را می‌توان از دو زاویهٔ مختلف توضیح داد و توجیه کرد. یک روش این است که مانند پاشن و دیسمایر در کتاب روانشناسی رهبری مفهوم رهبری را بزرگ و وسیع تعریف کنیم که شامل انسان‌های عادی هم بشود. و روش دیگر – که این هم در میان دانشگاهیان طرفداران بسیار دارد – این است که کاریزما را آن‌قدر بزرگ و گسترده تعریف کنیم که در تعاملات و گفتگوهای روزمره هم مصداق پیدا کند.

پاشن و دیسمایر در کتاب روانشناسی رهبری خود مفهوم رهبری را بسیار گسترده در نظر می‌گیرند. آن‌ها می‌گویند حتی تربیت فرزندان را هم می‌توان یک پروژهٔ بلندمدت رهبری در نظر گرفت. چون پدر و مادر می‌خواهند زندگی فرزند خود را در مسیری که مناسب و مطلوب می‌دانند هدایت کنند. درست است که معمولاً مسیری که فرزندان طی می‌کنند با آن‌چه والدین مد نظر داشته‌اند تفاوت دارد، اما این اتفاق در مورد بقیهٔ رهبران هم می‌افتد و پدیده‌ای کاملاً شناخته‌شده است.

با این نوع نگاه به رهبری، بسیاری از تعاملات روزمره را می‌توان زیرمجموعهٔ رهبری دانست و طبیعتاً بسیاری از آن‌چه دربارهٔ رهبری کاریزماتیک گفته می‌شود، در تعاملات روزمره هم مصداق و معنا پیدا می‌کند.

کنستانتین تسکی (گاهی تسخای نوشته می‌شود) نمونه‌ای از کسانی است که به جای بزرگ کردن قلمرو رهبری، مفهوم کاریزما را وسیع در نظر می‌گیرند. این گروه از محققان می‌‌گویند: کاریزما یعنی تأثیرگذاری خارق‌العاده (بیشتر از حد عادی) و توانایی جلب نظر و توجه دیگران و برانگیختن آن‌ها در راستای هدفی که فرد مد نظر دارد. هر کسی در یک تعامل روزمره با فرد دیگر هم این ویژگی‌ها را داشته باشد، کاریزماتیک است و لازم نیست برای یافتن افراد کاریزماتیک جهان فقط به دنبال رهبران بزرگ سیاسی و مذهبی یا مدیران شرکت‌ها باشیم.

با این تعریف، جمله‌هایی مانند «به مطب پزشک رفتم و یک منشی کاریزماتیک داشت» یا این‌که «فلان بازیگر چهره کاریزماتیک دارد» قابل‌دفاع هستند و نادرست محسوب نمی‌شوند.

مستقل از این که کدام رویکرد را دنبال کنیم، یک ویژگی مشترک در هر دو آن ها وجود دارد: برخلاف نظریه‌های اولیه در مورد کاریزما که غالباً از مذهب و سیاست ریشه گرفته بودند، در این‌جا کاریزما ریشه‌ای غیرمذهبی و غیرسیاسی دارد. به همین علت در ساده‌ترین تعاملات روزمره هم معنا پیدا می‌کند.

در نگاه قدیمی‌تر به محض این‌که از فرد کاریزماتیک حرف می‌زدند باید می‌گفتند که او برای کدام جامعه یا کدام قوم یا کدام گروه بزرگ از مخاطبان کاریزماتیک است. اما حالا یک نفر می‌تواند بگوید: «رفتم از فروشنده خواهش کنم این کیف را به خاطر خراش روی دسته‌اش پس بگیرد. اما آن‌قدر کاریزماتیک بود که با نخستین توضیحش، از درخواستم صرف‌نظر کردم و برگشتم.»

اگر کسی ایراد بگیرد که صفت کاریزماتیک مختص رهبران است، امثال پاشن می‌گویند: پیش بردن کار فروش هم نوعی رهبری است. امثال تسکی هم خواهند گفت: کاریزماتیک بودن یعنی جذبه، نفوذ و تأثیرگذاری و هر کسی می‌تواند نشانه های کاریزماتیک بودن را داشته باشد.

این شکل از کاریزما را گاهی «کاریزمای فردی» می‌نامند.

به‌این‌ترتیب پس از جامعه‌شناسان و پژوهشگران سیاست و روانشناسی و متخصصان رسانه و اخلاق، مربیان توسعه فردی هم به سراغ کاریزما آمدند و به تدریج دوره های آموزش کاریزما و افزایش قدرت کاریزماتیک به عنوان بخشی از سرفصل برنامه های توسعه فردی رواج پیدا کرد.

یکی از دردسترس‌ترین کاربردهای کاریزما به مهارت ارتباطی و مذاکره مربوط می‌شود. همهٔ ما به‌تجربه درک کرده‌ایم که کاریزما می‌تواند یکی از منابع قدرت در مذاکره باشد (فهرست کامل منابع قدرت در مذاکره). کسانی هستند که حتی وقتی همهٔ بازی به نفع‌شان نیست و همهٔ امتیازها در دست‌‌شان نیست، هم‌چنان می‌توانند با تکیه بر کاریزمای خود در مذاکره دست بالا را داشته باشند. یا اگر هم دست بالا را ندارند، در وضعیت ضعف و بیچارگی قرار نمی‌گیرند. نوعی ابهت و جذبه در وجود این افراد است که به سادگی به چشم می‌آید. محققان و پژوهشگران حوزهٔ متقاعدسازی هم این تجربه را تأیید می‌کنند و می‌گویند که عده‌ای می‌توانند با تکیه بر کاریزمای شخصی کفهٔ مذاکره را تا حدی به سمت خود سنگین‌تر کنند.

در آخرین گام، شوق یادگیری کاریزما حتی از کاریزما در مذاکره هم عبور کرده و در فضاهای پیش‌پا‌افتاده‌تر مشتری پیدا کرده است: کسانی که دوست دارند در مهمانی‌ها و گفتگوهای روزمره کاریزما داشته باشند و با تکیه بر کاریزما دیگران را به خود جذب کنند.

به همین علت، زیاد پیش می‌‌آید که ببینید کاریزما را در کنار جذابیت قرار می‌دهند (خصوصاً در کتاب‌ها و کلاس‌هایی که قصد کسب درآمد از این بحث دارند). چه بپسندیم و چه خوش‌مان نیاید، واقعیت این است که همین شوق جذاب بودن، نقش مهمی در رونق بحث کاریزما و حتی ترغیب پژوهشگران به بررسی بیشتر این موضوع داشته است.

 

درباره ترنج

درباره پروژه طراحی خود با ما مشورت کنید.
ما آماده ارائه راه حل های دیجیتال خلاقانه و کارآمد برای کسب و کار آنلاین شما هستیم. تعهد ، خلاقیت و کارآمیخته با شور و شوق حاصلی جز یک اثر ماندگار برای شما و ما ندارد.

اشتراک ایمیل

لطفا ایمیل خود را به درستی وارد کنید